کد مطلب:28581 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:110
ابن عبّاس گفت: این، رأی صوابی نیست. معاویه مردی از بنی امیّه است و پسر عموی عثمان و كارگزار او در شام. من در امان نیستم از این كه به انتقام خون عثمان، گردنم را بزند یا دستِ كم به زندانم افكنَد و بر من سلطه جوید. علی علیه السلام به وی فرمود: «چرا؟». گفت: به جهت خویشاوندی میان من و تو، و هر حكمی بر ضد تو بدهند، بر ضد من نیز خواهند داد؛ ولی به معاویه نامه بنویس و به او امید و وعده بده. علی علیه السلام امتناع ورزید و فرمود: «به خدا سوگند كه هرگز چنین نخواهد شد!».[1]. 2373.تاریخ الطبری- به نقل از محمّد و طلحه-: علی علیه السلام كارگزارانش را به شهرها فرستاد و سهل بن حُنَیف را به سوی شام فرستاد. سهل، حركت كرد و چون به منطقه تبوك رسید، كاروانی را دید. گفتند: كیستی؟ گفت: امیرم. گفتند: بر كجا؟ گفت: بر شام. گفتند: اگر عثمانْ تو را فرستاده، خوش آمدی و اگر دیگری تو را فرستاده است، باز گرد. گفت: مگر نشنیده اید چه شده است؟ گفتند: چرا. پس سهل به سوی علی علیه السلام بازگشت.[2].
2372.تاریخ الطبری: [ امام علی علیه السلام] به ابن عبّاس فرمود: «به سوی شامْ حركت كن كه تو را فرماندار آن جا قرار دادم».